میروم تا بمیرم، در حسرت نگاهم.
در حسرت شبی که ،گفتی نیا، نخواهم
میروم تا بمونم دائم در انتظارت
چشمام به در بمونه ،همیشه چشم براهم
یادم نمیره وقتی،گفتی خدا نگهدار
بغضی گلومو هل داد ،گفتم چیست گناهم
با من چگونه کردی ،اینگونه ظلم هارا
من با تو بودم ای گل،دانی تو هم خدا هم
جانا مگر گناه هست،دل را به دل رساندن
بی تو نمیشود موند،برگرد من به راهم
روزا به فکرتم من،سر میزنم به کویت
هر شب به یاد چشمات،مجنون بی پناهم
باور نمیشود کرد،کفتر شدی به چاهی
جانا نمیشود گفت ،من کفتری به چاهم
میسوزم از شبایی ،که سوخت شمع جانم
از حسرتی که مونده،در لابه لای آهم
آیا روا بداری ،در غصه ها بمیرم؟
خود گو چنین جفایی،کی دیده در کجاهم
بی عشق من چه سازم،تا کی خداتوانم
بس گریه هاکه کردم ،بر این بخت سیاهم